بهزیستی روانی، به عنوان شناخت و ارزیابی های مؤثر در زندگی تعریف شده است. در حقیقت، بهزیستی روانی، به معنای ارزیابی های شناختی و عاطفی فرد از زندگی خود است. این ارزیابی ها نه تنها در بردارنده واکنش های هیجانی نسبت به وقایع هستند؛ بلکه قضاوت های شناختی از رضایت و خرسندی را هم شامل می‌شوند. بنابراین، بهزیستی روانی، یک مفهوم گسترده است که به اعتقاد داینر و همکارانش، سه چیز را شامل می‌شود: تجربه هیجان‌های لذت بخش، سطوح پایینی از خلق منفی و میزان بالایی از رضایت از زندگی. تجربیات مثبت، موجب سطح بالایی از بهزیستی روانی می‌شوند چون یک زندگی رضایت بخش را می سازند. آرگایل نیز تصریح می‌کند که شادکامی، تنها در سایه شادی ها و لذت‌های آنی حاصل نمی‌شود و نیازمند داشتن احساس رضامندی و فقدان عواطف منفی است. بر اساس الگوی این گروه از دانشمندان، شادکامی، سه جزء دارد: شادی و لذت، رضامندی، و فقدان عواطف منفی مانند: استرس و اضطراب و ...
 
به باور وی، لذت، بعد هیجانی شادکامی و رضامندی، بعد شناختی آن است. بعد شناختی در حقیقت، به جنبه های روانی و درونی اشاره دارد و از این بابت به «SWB» ارتباط پیدا می‌کند. در برخی الگوهای مبتنی بر این نظریه، هر چند پایین بودن عواطف منفی را در شادکامی مؤثر می‌دانند؛ اما آن را به عنوان یک مؤلفه مستقل، در نظر نگرفته‌اند. الان کار، تصریح می‌کند که مطالعه تحلیل عاملی در مورد میزان شادکامی و سلامت ذهنی (SWB)، نشان می‌دهد که شادکامی، دست کم دو جنبه دارد. تمامی این مطالعهها دو عامل « عاطفی » و «شناختی» را نشان داده‌اند که از یک سو، معرف تجربه هیجانی شادی، شعف، خشنودی و هیجان‌های مثبت است و از سوی دیگر، ارزش گذاری شناختی رضامندی از حیطه های گوناگون زندگی (مانند موقعیت خانواده با کار و تجربه های عاطفی در این موقعیت ها). داده های بین فرهنگی نشان می‌دهند که مؤلفه‌های عاطفی و شناختی شادکامی (شادی و رضامندی تا حدودی مستقل از یکدیگر عمل می‌کنند و تأثیر اندکی بر هم دارند. این الگو با تعریفی هم که از بهزیستی روانی گذشت و دو رکن شناختی و عاطفی داشت، ارزیابی های شناختی و عاطفی، هماهنگ تر به نظر می‌رسد. جالب این که از سویی هر چند آرگایل، بر مؤلفه سوم یعنی فقدان عواطف منفی تصریح دارد؛ اما در مقام بحث و بررسی، بیشتر بر همین دو بعد تأکید می‌کند؛ و از سوی دیگر هر چند آلان کار، فقدان عواطف منفی را جزء مؤلفه‌ها نمیداند؛ اما به هر حال، آن را تقریبا مستقل از هیجآن‌های مثبت می‌داند. این نشان می‌دهد که با کمی تسامح می‌توان  الگوی دو مؤلفه‌ای آن کار را مبنا قرار داد و فقدان عواطف منفی را در ضمن آن بحث کرد؛ همان گونه که آرگایل نیز در بررسی عوامل، عوامل هیجانی و شناختی را طرح کرده و در ضمن هر کدام که در مهار عواطف منفی نقش داشته اند، بررسی نموده است.
 
مبتنی بر این نظریه، و الگوی آن، عوامل شادکامی را می‌توان  تعیین نمود. البته شناسایی عواملی که به شادکامی کمک می‌کنند، آسان نیست؛ ولی به هر حال باید این کار را انجام داد. دانشمندانی که در این نظریه، به ارائه الگو پرداخته‌اند، عوامل گوناگونی را برای آن بیان داشته اند. آرگایل، عوامل شادکامی را به دو دسته تقسیم می‌کند که عبارت‌اند از: عوامل عینی و عوامل غیر عینی. وی عوامل غیر عینی را - که ماهیتی شناختی دارند - در رضامندی مؤثر میداند و عوامل عینی را هم در هیجانات مثبت و هم در هیجانات منفی. البته هنگام تبیین هر عامل، وی بیشتر بر نقش آن‌ها در ایجاد هیجانات مثبت تأکید دارد و کمتر به نفی عواطف منفی می‌پردازد. همچنین در مجموع وی بیشتر به بعد هیجانی شادکامی پرداخته و کمتر بعد شناختی آن یعنی رضامندی را بررسی کرده است. الان کار نیز هر چند دو بعد هیجانی و شناختی برای شادکامی قائل شده، اما در معرفی عوامل تنها به عوامل عینی شادکامی پرداخته و بدون تصریح به این که این عوامل، مربوط به کدام بعد می‌شوند، به بررسی نقش آن‌ها پرداخته است. در حقیقت، وی عوامل غیر عینی برای بعد شناختی، معرفی نکرده است.
 
عوامل هیجانات مثبت را غالبا عوامل عینی تشکیل می‌دهند. آرگایل با تأکید بر این که شادی و سرور، بعد هیجانی شادکامی است، با تکیه بر نتیجه مطالعات مختلف، فهرست رایج ترین منابع شادی را این گونه بیان می‌کند:  خوردن - که از رایج ترین منابع لذت و مبتنی بر نیازهای زیست شناختی است -  فعالیت‌های اجتماعی و جنسی؛ تمرین و ورزش؛ موفقیت و تأیید اجتماعی؛ استفاده از مهارت‌ها؛ موسیقی و دیگر هنرها و مذهب؛ محیط و طبیعت؛ استراحت و آرامش. آلان کار بر نکته مهمی در باب این عوامل تأکید می‌کند. وی معتقد است که لذت و دنبال کردن آن، گاهی ممکن است به شادکامی بینجامد؛ اما همیشه چنین نیست. برای مثال، لذت‌های کوتاه مدت حاصل از سیگار با مواد مخدر، به ناشادکامی بلندمدت همراه با بیماری منجر می‌شود. اقدام به قتل انتقام جویانه، حمله، تجاوز جنسی و سرقت ممکن است با خشنودی آنی یا لذت کوتاه مدت همراه باشد؛ اما پیامدهای اجتماعی، روانی یا جسمانی بلندمدت آن به بدبختی و حرمان می‌انجامد. سپس به یک قانون در حیات انسانی اشاره می‌کند و می‌گوید که ما انسان‌ها به گونه ای تکامل یافته ایم (آفریده شده ایم) که برخی از موقعیت‌های خاص ممکن است ما را شاد کنند؛ ولی برخی دیگر از آن‌ها به تجربه های اندوهناک منجر می‌شوند.
 
سپس وی به بررسی نقش شخصیت و ارثی بودن نقطه تثبیت شادکامی، و همچنین نقش فرهنگ در تسهیل یا تهدید احساس شادکامی می‌پردازد و پس از تأیید این مطلب که نقطه تثبیت شادکامی به طور وراثتی از قبل تعیین می‌شود و فرهنگ موجب تسهیل یا تهدید حس شادکامی می‌شود، تصریح می‌کند که بر خلاف این واقعیت‌ها، این امکان وجود دارد که مهارت هایمان را پرورش دهیم و محیط را به گونه ای سامان بخشیم که بخش عمده ای از وقت خود را در حد نقطة تثبیت شادکامی یا ورای آن بگذرانیم و به این طریق، حس سلامتی مان را بهینه می سازیم. وی سپس بر اصل «آگاهی از موقعیت‌های تأمین کننده رضامندی عمیق» به عنوان شرط تحقق شادکامی - که گروهی از محققان بر آن تأکید دارند - تصریح می‌کند و آن موقعیت‌ها را گروه‌های زیر طبقه بندی می‌نماید:
 
الف. از نظر ارتباطی: ۱. ازدواج با کسی که مشابه ماست؛ ۲. گفتگوی محبت آمیز و روشن و نادیده گرفتن خطاها؛ ۳. حفظ تماس با تمام افراد خانواده؛ ۴. حفظ و ایجاد دوستی های عمیق با تعداد نسبتا کوچکی از مردم؛ ۵. برقراری ارتباط و همکاری با گروه های نسبتا بزرگ تر؛ ۶. پرداختن به امور مذهبی یا روحانی
 
ب. از نظر شرایط محیطی: ۱. تأمین راحتی جسمانی و مالی برای خود و خانواده (بدون سوار شدن بر گردونه لذت گرای مصرف گرایی)؛ ۲. زیستن در محیط جغرافیایی زیبا، امن و پربار (برخوردار از: آب و هوای خوب، و موسیقی و هنر مطلوب).
 
ج. از نظر بارآوری: ۱. استفاده کردن از مهارت هایی که در تکالیف چالش انگیز، لذت بخش اند؛ ٢. دستیابی به موفقیت و تأیید در کاری که جالب و چالش انگیز است؛ ۳. کار در جهت مجموعه ای از هدف‌های یکپارچه.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص539-535، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394